محل تبلیغات شما

+ صبحی آماده شدم برم سرکار، در اتاق بسته بود، بابا کیسه برنجارو از اتاقشون میبرد پارکینگ پیش مامان، در زد، آماده بودم کیفمم رو دوشم که برم.

درو براش باز کردم، گفت: داری میری؟ گفتم: آره.

همونجوری که مواظب بود دستهای خاکیش بهم نخوره خودشو خم کرد صورتشو کشید سمتم بوسیدتم و رفت.

و من حس کم بودن کردم!

من کم نمیبوسمشون، روی ماهشونو، دستها و پاهاشونو.

ولی تو این جو سنگین پاشی بیای روی دخترتو ببوسی دل قشنگی میخواد.

من کم بودم و بابا خیلی زیاد.

+ بیاین یکم بیشتر باشیم.

کم بودن قشنگ نیست، باید برای هم زیاد باشیم...

حوالی نماز عصر دوشنبه آبانی ۹۸

همذات پنداری با آینه بغل پراید مونده بود که بحمدالله حاصل شد.

کم ,روی ,باشیم ,زیاد , ,برم ,من کم ,کم بودن ,پاهاشونو ولی ,و پاهاشونو ,دستها و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها